چهارشنبه 87/11/2 :: ساعت 12:40 صبح |
ممکن است انسان در اثر نادانی یا غلبه احساسات و یا پیروی از هوای نفس در عشق ورزیدن به اهل بیت علیهم السلام دچار افراط و تفریط گردد و در نتیجه علاوه بر اینکه از کار خویش هیچ بهرهای نمیبرد، دچار زیان و هلاکت ابدی میگردد. مولای متقیان به این آفات بنیانبرانداز اشاره کرده و در نهجالبلاغه در مورد افرادی که در دوستی و محبت آن حضرت دچار انحراف میگردند میفرماید: «سیهلک فی صنفان: محب مفرط یذهب به الحب الی غیر الحق و مبغض مفرط یذهب به البغض الی غیر الحق و خیر الناس فی حالا النمط الاوسط فالزموه; (27) دو گروه نسبتبه من هلاک میگردند: کسی که در دوستی من افراط کند و شدت عشق و علاقه او را به انحراف از حق دچار نماید و کسی که در اثر شدت دشمنی با من به سوی باطل رود. بهترین مردم نسبتبه من کسانی هستند که راه اعتدال را بپیمایند، از آنها جدا نشوید.»
همچنین آن بزرگوار عدهای را که در مورد اهل بیت علیهم السلام غلو میکردند; یعنی در مدح و ستایش و بیان فضائل و مناقب آنان افراط نموده و مقام الوهیت را به آن بزرگواران نسبت میدادند برحذر داشته و مرز ابراز محبت را بیان میکند: «ایاکم و الغلو فینا، قولوا: انا عبید مربوبون و قولوا فی فضلنا ما شئتم; (28) از غلو در محبت ما بپرهیزید و اعتقاد داشته باشید که ما مخلوق و پرورده خداییم و آنگاه از فضایل ما هرچه دوست دارید بگویید.»
البته پدیده افراط گرایی در تاریخ اسلام یک عقیده خطرناکی بود و عدهای را هم به گمراهی و ضلالت کشانید. این اعتقاد فاسد در مورد شخص امام علی علیه السلام بیشتر بود، برای همین آن حضرت برای آگاهی بیشتر دوستان خویش با یک مثال، حقیقت مطلب را بیان میکند و میفرماید: «مثل من در میان این امت همچون عیسی بن مریم علیهما السلام است، گروهی او را دوست داشتند و در محبت آن حضرت افراط نمودند و در نتیجه هلاک شدند و عدهای هم به وسیله دشمنی با آن حضرت به بیراهه رفته و نابود شدند.» (29)
هر کسی نمیتواند دوستدار اهل بیتباشد، باید عشاق آل محمد صلی الله علیه و آله از آلودگیها مبرا باشند و استعداد این هدیه الهی را در وجود خویش داشته باشند، با وجود موانع، مسلما دوستی اهل بیت علیهم السلام به دل نخواهد چسبید و حلاوت و لذت این عشق مقدس و هدیه آسمانی را درک نخواهد کرد. به قول مولوی:
این محبت از محبتها جداست
عشق محبوب خدا عشق خداست
براین اساس جایگیر شدن دوستی اهل بیت علیهم السلام در دلهای انسانها، نیاز به زدودن و رفع موانع دارد. این موانع عبارتند از:
امام علی علیه السلام در ضمن سخنانی به نوف بکالی فرمود: «کذب من زعم انه ولد من حلال و هو یبغضنی و یبغض الائمة من ولدی; (30) ای نوف! دروغ میگوید کسی که خودش را حلالزاده میپندارد اما من و پیشوایان بعد از من را که از نسل من هستند، دشمن خود میداند.» بنابراین کسی که از حرام متولد شده باشد نمیتواند دوستدار حقیقی اهل بیت علیهم السلام باشد، زیرا پلیدی با خوبی و زشتی با زیبایی همگون نیستند و از این جا روشن میشود که عشق و علاقه به عترت پیامبر صلی الله علیه و آله، یکی از نشانههای حلالزاده بودن انسان نیز هست، چنانکه امام صادق علیه السلام فرمود: «من وجد برد حبنا علی قلبه فلیکثر الدعاء لامه فانها لم تخن اباه; هر کس در دل خویش لذت دوستی ما اهلبیت علیهم السلام را احساس کند، به مادرش زیاد دعا کند، چرا که به پدرش خیانت نکرده است.» (31)
روزی مردی به علی علیه السلام عرض کرد: خداوند مرا فدای شما گرداند، من به شما خانواده خیلی علاقه دارم و آن حضرت را بسیار ستود، حضرت به او فرمود: «دروغ میگویی، مارا چند دسته دوست ندارند; انسانهای بیغیرت و ناموسفروش، مردانی که حالات زنانه از خود بروز میدهند، متولدین از حرام و کسانی که مادرشان در ایام عادت به آنها باردار شده است.»
راوی حدیث میگوید: مدتی گذشت تا اینکه جنگ صفین پیش آمد، همان مرد به همراه لشکریان معاویه در جنگ صفین به هلاکت رسید و راستی گفتار امام علی علیه السلام روشن شد.
اصولا این که مومن نمیتواند بدون عشق و محبت اهل بیت علیهم السلام زندگی کند و در مقابل، انسانهای منحرف و گمراه و منافق هم نمیتوانند آل الله علیهم السلام را از ته دل دوست داشته باشند، یک حقیقت تردیدناپذیر است و کلام زیبای علی علیه السلام در ذیل روایت اصبغ نباته، این حقیقت را واضحتر مینماید. او میگوید: در مسجد کوفه و در محضر امیرمؤمنان علی علیه السلام بودم که غلام سیاهی را به اتهام سرقتبه محضر آن حضرت آوردند. بعد از سه بار اقرار وی به دزدی و اثبات آن در نزد علی علیه السلام، امام دستور داد تا دست راست او را قطع کنند. آن غلام با دست چپ، دستبریده خویش را در حالی که خون از آن میریخت، برداشته و از محضر امام بیرون رفت. در این موقع یکی از خوارج و دشمنان حضرت به نام «ابن کوا» خواست از فرصت استفاده کند و آن غلام را که از دوستداران اهل بیت علیهم السلام بود به بدگویی بر علیه امام علی علیه السلام تحریک نماید، لذا به او گفت: «ای غلام دست تو را چه کسی قطع کرد؟!
او در جواب ابن کوا چنین گفت:
«قطع یمینی امام التقی، و ابن عم المصطفی شقیق النبی المجتبی، لیث الثری، غیث الوری، حتف العدی و مفتاح الندی و مصباح الدجی. قطع یمینی امام بدری احدی مکی مدنی ابطحی هاشمی قرشی; دست راستم را کسی برید که پیشوای متقیان و پسر عمو، برادر پیامبر صلی الله علیه و آله، شیر روی زمین، باران بیابانها، کوبنده دشمنان و چراغ فروزان در تاریکیهاست. دست راستم را پیشوایی قطع کرد که قهرمان نبردهای بدر و احد بود. او سرور مکه و مدینه و ابطح است و از دودمان هاشم و قریش است. »
بعد از این مدح و ثنای زیبا، بلیغ و طولانی، راه خودش را گرفت و رفت. ابن کوا با شگفتی تمام خود را به محضر علی علیه السلام رسانده و گفت: یا اباالحسنین! تو دست آن غلام سیاه را قطع کردی و او در کوچه و بازار با زیباترین عبارات و بهترین کلمات تو را مدح و ثنا میگوید. امام دستور داد غلام را حاضر کنند. سپس از او پرسید: «ای غلام! من دست تو را بریدم و تو مرا مدح و ثنا میگویی؟!» او پاسخ داد: «یا امیرالمؤمنین! تو دست مرا به حکم خداوند و رسول او بریدی و به حق بریدهای و به واجب خدا و رسول عمل کردهای! چگونه تو را نستایم؟»
امیرمؤمنان علیه السلام دستبریده او را گرفته و با عبای خود پوشانید و دو رکعت نماز خوانده و دعا کرد و بعد آن را بر جای خود قرار داد. آنگاه عبا را برداشت، دست غلام را به اذن الهی سالم یافتند.
آنگاه به عبدالله بن کوا روی کرده و فرمود: «یاابن الکوا، ان لنا محبین لو قطعنا الواحد منهم اربا اربا ما ازدادوا الا حبا و لنا مبغضین لو العقناهم العسل ما ازدادوا الا بغضا; (32)
ای ابن کوا! ما دوستانی داریم که اگر ایشان را قطعهقطعه کنیم جز بر دوستی و محبت آنان نسبتبه ما نیفزاید و دشمنانی داریم که اگر عسل خالص در گلوی آنها بریزیم جز بر دشمنی نسبتبه ما نخواهد افزود.»
پینوشتها:
1) امالی مفید، ص 353.
2) شوری / 23.
3) وسائل الشیعه، ج 14، ص 395.
4) عشق برتر، ص 14 و 15.
5) بحارالانوار، ج 10، ص 107.
6) الکافی، ج 6، ص 389.
7) همان، ص 388.
8) بحارالانوار، ج 1، ص 92.
9) همان، ج 27، ص 53.
10) مستطرفات السرائر، ص 639.
11) من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 613.
12) تفسیر فرات کوفی، ص 128.
13) خصال، ج 2، ص 628.
14) غررالحکم با ترجمه آقا جمال، ش 9038.
15) نهجالبلاغه، صبحی صالح، حکمت 112.
16) شرح نهجالبلاغه، ابن ابی الحدید، ج 18، ص 275.
17) مستطرفات السرائر، ص 640.
18) تفسیر قمی، ج 2، ص 171 و 172.
19) امالی صدوق، ص 209، مجلس 37.
20) بحارالانوار، ج 8، ص 148.
21) غررالحکم با ترجمه آقا جمال، ج 2، ص 480.
22) تاویل الآیات الظاهرة، ص 642.
23) اعلام الدین دیلمی، ص 448.
24) همان، ص 461.
25) بصائر الدرجات، ص 364.
26) مستدرک، ج 1، ص 168.
27) نهجالبلاغه، خطبه 127.
28) غررالحکم، ش 2740، بحارالانوار، ج 10، ص 92.
29) بحارالانوار، ج 35، ص 315.
30) امالی صدوق، ص 209.
31) بحار الانوار، ج 27، ص 147.
32) همان، ج 34، ص 267; التحصین ابن طاووس، ص 613.
¤ نویسنده: هیئت محبان اهل بیت(ع) زنجان |
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ |
|