اشک در چشمان آسمان حلقه زده است. سال هاست زمین بغض خود را فرو
می خورد و فقط تلنگری دیگر باعث فوران این بغض فروخورده خواهد شد. فراتش
از شرم به سرعت می دود تا نگاهش به نگاه علقمه گره نخورد،هنوز بوی دود
از بیابان به مشام می رسد .انگار بعد از این سالها هنوز روز واقعه را باور نکرده
است. ظهرها خورشید از بهت " انکسر ظهری" خیره خیره به زمین می نگرد. عصر که می شود آن قدر تلخ نگاهش را از روی زمین بر می دارد که اندوهش
در هوای غروب منتشر می شود . هرروز روز واقعه است و پشت زمین از ناله
"هل من ناصر ینصرنی" تیر می کشد، هنوز گوش بیابان در شیار ذهن هر نخل
بر ساحل علقمه ندای"یا اخا ادرک اخاک"می آید.این خاک " بلا " هنوز بوی
یاس می دهد. گوش هنوز در حسرت شنیدن آخرین"لاحول ولا قوه الا بالله"
وامانده است.اگر در ذرات وجود حس کنی فریاد "هیهات منا الذله" باطن را آنزمان علم یا لثارت الحسین بر فراز بام جهان برافراشته خواهدشد .
|